جدول جو
جدول جو

معنی فریضه گشتن - جستجوی لغت در جدول جو

فریضه گشتن
(دِ تَ گَ تَ)
واجب شدن. فرض شدن. فریضه گردیدن: پس فریضه گشت سالاری محتشم را نامزد کردن. (تاریخ بیهقی). رجوع به فریضه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ آ یَ دَ)
بریده گردیدن. بریده شدن. منقطع شدن:
ور سایه ز من بریده گردد
هم نیست عجب ز روزگارم.
خاقانی.
انقطاع، بریده گشتن و گسستن رسن. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا